9 حقیقت ناگفته درباره فیلم دوئل استیون اسپیلبرگ
به گزارش مجله نماشو، تصور اینکه استیون اسپیلبرگ زمانی چهره ای مطرح و شناخته شده نبود، سخت است. اما اوایل دهه 70 میلادی، این کارگردان افسانه ای استعدادی جوان و تازه نفس و بی نام و نشان بود که هنوز تا رسیدن به جایگاه و موقعیت فعلی اش راه زیادی در پیش داشت. اسپیلبرگ بعد از ساختن تعدادی فیلم کوتاه و اپیزودهایی از سریال های تلویزیونی - از جمله یکی از بهترین قسمت های سریال کلومبو - اولین فیلم سینمایی بلندش به نام دوئل (Duel) را ساخت و کم کم توجهات را سمت خودش جلب کرد.
بعضی ها غیرمنصفانه نظر می دهند و چون بیشتر فیلم های او بلاک باسترهای پرخرج گیشه ای بوده اند، از کارنامه اسپیلبرگ انتقاد می کنند. از نظر این عده، اسپیلبرگ استعداد و مهارت کارگردان های نام آشنا و صاحب سبک هم دوره اش را ندارد و بیشتر تمرکزش معطوف گیشه است. اما وقتی به فیلم های اولیه او نگاه می کنیم، فیلم سازی جسور و با اعتماد به نفس می بینیم که هم ابزار کارش را به خوبی می شناخت و هم از کمترین امکانات بیشترین بهره را می برد.
این قضیه خودش را به طور خاص در فیلم دوئل نشان می دهد، فیلمی جمع وجور و نفس گیر درباره موش و گربه بازی یک راننده سواری و یک تریلی غول پیکر. این فیلم دیالوگ های بسیار کمی دارد و تقریبا در تمام دقایقش تعلیقی مشابه آثار هیچکاک حس می کنید. اسپیلبرگ با مهارتی مثال زدنی داستانش را به شکلی تعریف می کند که تمام دیدنگران در همان دقایق اولیه جذب فیلم می شوند.
دوئل فیلمی بود که درهای هالیوود را برای استیون اسپیلبرگ گشود و راستا ساخته شدن فیلم هایی مثل آرواره ها (Jaws) و شوگرلند اکسپرس (The Sugarland Express) را هموار کرد، فیلم هایی که نام اسپیلبرگ را سر زبان ها آورد و سینمادوستان بسیاری در سراسر دنیا او را شناختند. با هم نگاهی می اندازیم به 9 حقیقت جالب و ناگفته از این فیلم.
1. دوئل اولین فیلم بلند استیون اسپیلبرگ است
سر اینکه کدام یک از آثار استیون اسپیلبرگ اولین فیلم بلند او به شمار میرود، بحث هایی وجود دارد. خیلی ها فیلم شوگرلند اکسپرس محصول سال 1974 را اولین فیلم او می دانند. اما اگر مسائلی را که سر زمان بندی اکران دوئل پیش آمد در نظر نگیریم، این فیلم باید به عنوان اولین فیلم او شناخته شود، چون دوئل در ابتدا 13 نوامبر 1971 از تلویزیون پخش شد.
این فیلم در تلویزیون به نمایش در آمد و برای همین، اسپیلبرگ باید به جای گیشه، به آمار و تعداد بیننده های آن نگاه می کرد تا بفهمد در جذب مخاطب پیروز بوده یا نه. اسپیلبرگ در آن زمان گفته بود: آمار بیننده هایش آمد، و من متوجهش نمی شدم. فقط می دانستم که اگر دوباره استخدامت کنند، معنایش این است که آخرین اثرت مخاطب داشته.
دیدنگران زیادی به دیدنی دوئل نشستند، و در بین منتقدها هم نظرهای مثبت زیادی برانگیخت. نورمن مارک از شیکاگو دیلی نیوز این فیلم را بهترین فیلم تلویزیونی سال، و احتمالا بهترین فیلمی که تا به حال در تلویزیون پخش شده نامید. فیلمی که از تلویزیون پخش کردند، 74 دقیقه بود، اما بعدا و وقتی تصمیم به اکرانش گرفتند، اسپیلبرگ چند صحنه دیگر فیلم برداری کرد تا زمان آن به 90 دقیقه برسد و مناسب سانس های سینمایی شود.
این نسخه 90 دقیقه ای از دوئل اکتبر سال 1972 در انگلستان اکران شد و سال بعد در ژاپن و تعداد زیادی از کشورهای اروپایی روی پرده رفت. با اینکه دوئل در ابتدا فیلمی تلویزیونی بود، اکران سینمایی هم گرفت و طی سالیان گوناگون هواداران بیشتری پیدا کرد و کم کم تبدیل به یک فیلم کالت شد. برای همین حقش است به عنوان اولین فیلم بلند استیون اسپیلبرگ شناخته شود.
2. ریچارد متیسون فیلم نامه نویس فیلم دوئل از یک ماجرای واقعی الهام گرفته بود
همه کسانی که رانندگی می کنند، حتما تجربه برخورد با راننده های اعصاب خردکن یا مریضی را داشته اند که بی دلیل به ماشین آدم نزدیک می شوند و آزار و اذیت ایجاد می کنند. این اتفاقی است که برای ریچارد متیسون افتاد و الهام بخش او برای نوشتن داستان دوئل شد. گویا درست در روزی که جان اف کندی را ترور کردند، یک راننده عصبانی و گستاخ پشت سر او افتاده بود و اذیتش می کرد.
متیسون در مصاحبه ای درباره نوشتن داستان دوئل گفت: بعد از این ماجرا حسابی به هم ریختم و حالم خراب شد. ولی فکر نویسنده ام فوری به کار افتاد و با خودم گفتم مردی را تصور کن که کامیونی در پیش افتاده و این ایده را روی یک پاکت نوشتم.
داستان متیسون به شکل مقاله ای در مجله پلی بوی منتشر شد، و به لطف نونا تایسون منشی اسپیلبرگ در آن زمان، این شماره از مجله روی میز استیون اسپیلبرگ رفت. اسپیلبرگ درباره این ماجرا می گوید: از اینکه یک مجله پلی بوی برایم آورده بود خنده ام گرفت. ولی بعد او گفت: به عکس دخترها نگاه نکن، داستان کوتاهی که چاپ شده را بخوان. قشنگ مدل خودت است.
مشخص شد که حدس تایسون منشی اسپیلبرگ کاملا درست بوده و اسپیلبرگ از داستان خوشش آمد. تایسون هم پیگیر ماجرا شد و فهمید که شبکه ABC قصد دارد فیلمی تلویزیونی بر اساس آن بسازد و پیش تولیدش را هم شروع کرده، اما هنوز کارگردانی برایش انتخاب نکرده اند. اسپیلبرگ سراغ تهیه کننده جرج اکستین رفت و ایده کارگردانی دوئل را بیان نمود. اکستین که از انرژی و شور و شوق اسپیلبرگ تحت تأثیر قرار گرفته بود، در این باره می گوید: آدم با کارگردان های بسیاری کار می کند، کارگردان هایی که این شغلشان است و مثل یک کار به آن نگاه می کنند. ولی او هیجان زده بود، شور و شوق داشت. این علاقه و انرژی شدید او مسری بود و به همه کسانی که با او کار می کردند منتقل می شد.
3. ارتباط دوئل با 1941 فیلمی دیگر از اسپیلبرگ
اینکه کارگردانی در یک فیلمش به فیلم دیگرش ارجاع دهد، اتفاق غیرمعمولی نیست و در خیلی از فیلم های اسپیلبرگ هم چنین چیزی را مشاهده می کنید. او در همان فیلم های اولیه اش هم اشاره ها و ارجاعاتی گنجانده بود که بعضی از دیدنگران متوجه آن شدند.
در یکی از صحنه های به یادماندنی دوئل، دوید مان (دنیس ویور) در یک پمپ بنزین خاص متوقف می شود تا مدتی از دست راننده کامیون دیوانه راحت باشد. متصدی این پمپ بنزین زنی بی نام (با بازی لوسیل بنسون) است و در گوشه و کنار تصویر، تعدادی مار و دیگر موجودات خزنده دیده می شود. این اتمسفر غیرمتعارف، تعلیق صحنه را بیشتر می کند و مخاطب هم مثل مان دچار نگرانی مضاعفی می شود. در صحنه ای که راننده کامیون تصمیم می گیرد وسط تماس تلفنی او را زیر کند، عنکبوت ها و مارها تهدیدی افزون بر خود این کامیون به حساب می آیند.
هشت سال بعد، در فیلم کمدی جنگی اسپیلبرگ یعنی 1941، ما همان پمپ بنزین را بار دیگر می بینیم که مشخصا اشاره ای است به فیلم دوئل. علاوه بر این، لوسیل بنسون هم دوباره در نقش متصدی این پمپ بنزین ظاهر شده، ولی این بار خبری از عنکبوت و مار نیست.
4. داستان دوئل روی فیلم آرواره ها تأثیر زیادی گذاشت
اتفاق مهم و تأثیرگذار زندگی استیون اسپیلبرگ که آینده او را شکل داد، چهار سال بعد از دوئل و زمان اکران آرواره ها رخ داد. این فیلم راستا اسپیلبرگ را در هالیوود هموار کرد و او را در دنیا معروف کرد، اما تا حدودی بدنام هم بود و خبرهای ضد و نقیضی درباره مسائل پشت صحنه آن منتشر می شد. آرواره ها در کتاب رکوردهای گینس به عنوان اولین بلاک باستر تابستانی تاریخ سینما ثبت شده و فیلمی است که سینما را تغییر داد و هنوز هم تأثیرگذار است.
اگر الان دوئل را ببینید و آرواره ها را هم در فکرتان داشته باشید، متوجه شباهت های جالبی می شوید. هر دوی این فیلم ها تعلیق نفس گیرشان را با به تصویر کشیدن یک بازی موش و گربه ایجاد می کنند. در دوئل، راننده کامیون که هیچ وقت صورتش را نمی بینیم دیوانه وار و خستگی ناپذیر در پی یک ماشین سواری افتاده. و در آرواره ها، سه شخصیت اصلی داستان می خواهند کوسه خون خواری را شکار کنند که مردم را به وحشت انداخته.
شباهت های بین دو فیلم به همین محدود نمی شود، چون هم در دوئل و هم در آرواره ها نبردی علیه یک نیروی ناپیدا در جریان است. چه این تهدید یک کوسه باشد چه یک کامیون، اسپیلبرگ بلد است که چطور تعلیقی کشنده خلق کند و تهدید ناپیدای حاضر را در دل داستانش بگذارد. او به خوبی می داند که بزرگ ترین و عمیق ترین ترس ها، در تصورات خود بیننده پنهان شده نه لزوما در چیزی که جلو چشمانش می بیند.
حتی خود اسپیلبرگ هم جایی گفته که ساختن دوئل مثل تمرینی برای ساخت آرواره ها بود. او در مصاحبه ای با امپایر می گوید: به دیوید براون و دیک زاناک گفتم لطفا دوئل را دیدن کنید. چون دوئل عملا همان آرواره هاست، منتهی داستانش روی خشکی جریان دارد و به جای کوسه، یک کامیون داریم.
5. دنیس ویور بیشتر صحنه های سخت فیلم را بدون بدلکار بازی کرد، و بیش از 3200 کیلومتر پشت فرمان نشست
دوئل بازیگرهای زیادی ندارد و دیالوگ هایش هم به شدت محدود است، برای همین بخش زیادی از آن روی دوش شخصیت اصلی اش دیوید مان (با بازی دنیس ویور) قرار گرفته است. ویور عمیقا به این نقشش متعهد بود و خودش را در تمام ابعاد فیلم دخیل می کرد، مثلا در بیشتر صحنه های سخت خودش بدون بدلکار حاضر می شد و ساعت ها و هزاران کیلومتر رانندگی کرد.
ویور در مصاحبه ای که سال 2001 داشت می گوید: کار کردن با استیون خیلی هیجان انگیز بود… قوه تخیل بی نظیر و فکری خلاق داشت. چیزی که مرا تحت تأثیر قرار داد، جسارت و شجاعتش بود. با اینکه سن کمی داشت، می دانست دقیقا چه چیزهایی برای ساخت فیلمش لازم دارد و برای گرفتن بهترین نتیجه، از هیچ چیزی کم نمی گذاشت.
در همین مصاحبه، او درباره اینکه کار بدلکارها را هم خودش انجام می داد صحبت کرد، از جمله یکی از مشهورترین صحنه های فیلم؛ جایی که او در باجه تلفن است و کامیون سمتش حمله می برد. ویور می گوید: آن لحظه را هنوز یادم است. گفتم هی استیون، نیازی به بدلکار نیست، خودم می روم داخل باجه رفتم داخل باجه… بعد به خودم آمدم و گفتم چه غلطی داری می کنی؟ داشتم چه کار می کردم؟ از کجا باید بپرم بیرون؟
6. اسپیلبرگ و تیمش برای انتخاب کامیون مورد نظرشان فراخوان دادند
علاوه بر دنیس ویور در نقش اصلی، بازیگرهای مهم دیگری هم در فیلم دوئل حضور داشتند؛ دو ماشینی که درگیر بازی موش و گربه ی داستان می شدند. برای ماشین دیوید مان، یک پلیموث ولیانت قرمز روشن را انتخاب کردند. این رنگ قرمز تعمدا انتخاب شد چون می خواستند ماشین مان در طبیعت بکر کالیفرنیا و پس زمینه بیابانی اش به چشم بیاید.
اما انتخاب کامیون مهم تر بود و حتما باید سراغ گزینه درست می رفتند. از آنجایی که دیدنگر هیچ وقت راننده این کامیون را نمی بیند، خود کامیون باید تهدیدآمیز و وحشت آور می بود تا مخاطب با دیدنش همان ترسی را تجربه کند که شخصیت اصلی فیلم حس می کرد.
درست مثل بازیگرها که باید برای گرفتن یک نقش تست دهند، برای انتخاب کامیون مناسب هم تست گرفتند. استیون اسپیلبرگ درباره فرآیند انتخاب کامیون می گوید: کارگردان هنری فیلم یک جور فراخوان برای کامیون ها داده بود. همه منتظر بودند تا من یک کامیون مناسب را برای این نقش انتخاب کنم. نقش این کامیون در نهایت به یک تانکر مدل 1955 رسید که به قول اسپیلبرگ، انگار یک چهره داشت، شیشه های جلو آن شبیه چشم هایش بودند، و جلوپنجره اش هم با حالت ترسناکی بیرون زده بود…چرخ ها و سپر آن هم مثل دهانش عمل می کردند.
این فیلم هم ثابت کرد که اسپیلبرگ در انتخاب بازیگرهایش اشتباه نمی کند، چرا که کامیون فیلم دوئل عملا یک شخصیت جدا شده که انگار نفس می کشد و زنده است. یک دشمن بزرگ و خون خوار که با حضورش همه را به وحشت می انداخت.
7. فیلم با بودجه ای محدود و طی دو هفته ساخته شد
اسپیلبرگ در سال های اولیه فعالیتش، مجبور بود با امکاناتی که دور و برش دارد کار کند و با کمترین پول و منابع، بهترین نتیجه ممکن را بگیرد. دوئل یکی از مثال های شاخص این دوران کاری اوست که با بودجه ای 400 هزار دلاری ساخته شد و زمان فیلم برداری محدودی داشت.
البته بودجه کم فیلم دوئل به نفعش تمام شد و با دنیا و ساختار داستانش هم خوانی داشت. شاید بعضی جنبه های فیلم زمخت به نظر برسند، اما کلیت این ماجرا با حس وحال جسورانه و جدی فیلم هماهنگ است، و منتقدان هم با دیدن فیلم به این نتیجه رسیدند که اسپیلبرگ با کمترین امکانات، بیشترین کار را کرده. خیلی ها آن را یک فیلم اقتصادی درجه یک نامیدند و عده ای هم گفتند دوئل اثری کم خرج است که آدم را شگفت زده می کند.
گفته می شود فیلم برداری فیلم بین 11 تا 16 روز طول کشیده. اسپیلبرگ در مصاحبه ای با امپایر گفته که خودم هم نمی دانم چطور این فیلم را در یازده روز ساختیم. نمی توانم هضمش کنم. همین طور بی وقفه کار می کردیم و پیش می رفتیم و لحظه ای متوقف نمی شدیم.
در همان مصاحبه، اسپیلبرگ راجع به فیلم برداری پرشتاب و سریع و بدون توقف دوئل گفت: دوئل 50 درصد برنامه ریزی بود و 50 درصد وحشت مدام…خوشبختانه بازیگری که انتخاب کرده بودم، دنیس ویور، همیشه در چهره اش حس شتاب زدگی و اضطراب داشت و در تمام مدت فیلم برداری، پابه پای ما می دوید و قدم به قدم می آمد. همین طور جک مارتا، مدیر فیلم برداری ام. کل گروه عملا در حال دویدن کار می کردیم.
8. صدای غرش کامیون و فیلم موجودی از باتلاق سیاه
استیون اسپیلبرگ تعدادی فیلم درباره هیولاهای ترسناک و مرگ بار ساخته، از جمله آرواره ها و پارک ژوراسیک. حتی شاید بتوان گفت دوئل هم از این دست فیلم هاست که شکل وشمایل کاملا متفاوتی دارد. برای همین عجیب نیست که اسپیلبرگ جوان، برای ساخت دوئل از فیلم های هیولایی قدیمی الهام گرفته باشد.
یکی از این فیلم ها، موجودی از باتلاق سیاه (Creature from the Black Lagoon) محصول سال 1954 بود. البته این فیلم بیشتر روی آرواره ها تأثیر گذاشت، اما اسپیلبرگ عنصر کوچکی از این فیلم را در دوئل به کار گرفت و بعدا در آرواره ها هم استفاده کرد. تهیه کننده فیلم دوئل جرج اکستین بعدها گفت که برای صدای غرش کامیون در دوئل، از صدای هیولای فیلم موجودی از باتلاق سیاه استفاده کردند.
اسپیلبرگ طی مصاحبه ای که با ادگار رایت در امپایر داشت، درباره استفاده مجدد از این صدا در آرواره ها می گوید: از صداگذار آرواره ها خواستم تا به آرشیو برود و صدای غرش کامیون در فیلم دوئل را پیدا و از آن برای کوسه زیر آب استفاده کند، او هم انجامش داد.
9. اسپیلبرگ دوربینی را که در فیلم بولیت استفاده شد قرض گرفت
اسپیلبرگ در زمان ساخت دوئل کارگردانی جوان و جاه طلب و نترس بود و برای ساختن فیلم هایش ریسک های بزرگی می کرد تا نتیجه دلخواهش را بگیرد و کوتاه هم نمی آمد. ماجراهای زیادی از پشت صحنه فیلم آرواره ها شنیده ایم، ولی هنگام ساخت دوئل هم اتفاق های جالبی افتاده.
در فیلم دوئل نماهایی از زاویه پایین وجود دارد که نفس بیننده را در سینه حبس می کند و خونش را به جوش می آورد و هیجان صحنه های تعقیب و گریز را به چندبرابر حالت عادی اش می رساند. اسپیلبرگ برای فیلم برداری این نماها از روش های به خصوصی استفاده می کرد، از جمله اینکه دوربین مخصوصی را که برای فیلم بولیت (Bullit) استیو مک کویین ساخته بودند آورد. این دوربین تنها 15 سانتی متر از زمین فاصله داشت و اسپیلبرگ با استفاده از آن می توانست نماهایی حیرت انگیز بگیرد.
اسپیلبرگ در گفت وگو با امپایر می گوید: بیشتر نماهای فیلم را با پنج دوربین گرفتیم، یک دوربین درون ماشین بود که با آن صحنه ها را دنبال می کردیم، و دوربین هایی هم روی ماشین قرمز دنیس ویور بود و دوربین هایی هم روی کامیون نصب کرده بودیم. اگر چهار تا از دوربین هایمان حرکات ماشین ها را از راست به چپ می گرفتند، یک دوربین اضافه هم داشتیم که برعکس این را می گرفت تا بعدا زمانی که ماشین ها از چپ به راست حرکت می کنند به کارمان بیاید.
دنیس ویور در مصاحبه ای که سال 2001 داشت درباره جاه طلبی های اسپیلبرگ هنگام فیلم برداری صحنه اوج فیلم دوئل گفت: هیچ وقت با کارگردانی که بیشتر از دو دوربین استفاده کند، کار نکرده بودم. بعد این آدم شش دوربین آورده بود تا صحنه آخر را ضبط کند.
منبع: Looper
منبع: دیجیکالا مگ